دوکان . (اِ) دکان . (یادداشت مؤلف ). حانوت . دکان . (دهار) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). به واو محض غلط است ،صحیح دُکّا̍ن معرب دکان به تخفیف است . (آنندراج ) : چون نگاه کردند دوکان وی نسوخته بود و از چهار سوی آن دوکانها همه سوخته بودند... حبیب راعی به دوکان من برگذشت . (کشف المحجوب هجوبری ). و خانه و دوکان را بدرود کردم . (انیس الطالبین ص 134). نزدیک دوکان نان فروش رفتم . (انیس الطالبین ص 220). در بازار بر دوکان یکی از درویشان ایشان نشسته بود. (انیس الطالبین ص 103). هرکجا دوکانی بود می گفتم که بنده ای از بندگان خاص حق را ترنگبین می باید. (انیس الطالبین ص 88).
- امثال :
کدام ابله بود احمق تر از آنک بر زبر استاد دوکان گیرد . (کیمیای سعادت از امثال و حکم ).
- دوکان چیدن ؛ بستن دکان . (ناظم الاطباء).
- دوکان می فروشی ؛ میکده و جایی که در آن شراب می فروشند. (ناظم الاطباء).
|| مهتابی . ایوان . (یادداشت مؤلف ). دکان . سکو. مصطبه . (دهار). طلل ؛ دوکان مانندی از سرای که بر آن نشینند. مصطبه ؛ دوکان مانندی که برای نشستن سازند. (منتهی الارب ) : یک سال که در آنجا رفتم [ به عبدالاعلی ] دهلیز و درگاه و دوکانها همه دیگر بود این پادشاه [ مسعود ] فرمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 143). بونصر را بر آن دوکان میان درختان محفوری افکندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 405). بر کران چمن باغ دو کانی بود و بدانجا بنشستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 405). و رجوع به دکان شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.